روزمرگی....

خلاصه بعد از چهار ماه فرصت شد آزمایشم ها رو ببریم دکتر ببینه 

و این دکتر یکی از تاثیرگذارتترین آدم هایی هست که دیدم یک پست درباره اش میزارم بعد 

خلاصه ساعت ده شب رفتیم و ده و نیم تا یازده هم نوبت ما شد 

گفت دو هفته هر روز ورزش کنم و بعد برم برای آزمایش 

تا ببینیم دلیل کمی بالا بودن آنزیم کبدی چی هست ، نسبت به سال قبل افزایش داشته 

دیگه اینکه باقی فاکتور و تست هام خیلی خوب بود 

الان هم از پیاده روی اومدم :)

روزمرگی.......

تو این دو هفته هیچ کاری برا پروژه ای که سه ماه دنبالش هستم نکردم 

فقط رفتم سرکار و اومدم و فیلم و دیدم و مهمان داشتم و مهمانی رفتم 

بععععله من یک تنبلم و یک آینده ننگر

روزمرگی.......

خیلی عجیب هست که زمان های استرس و کارهای مهم تندتند زیر لب دعاهای عربی میخونم 

یا نذرهای عربی انجام میدم! در حالی که مواقع غیر فشار به همه شون شک و شبیه وارد می کنم 

من با اون آدم 18 ساله پر اعتقاد خیلی فاصله گرفتم 

الان پر از سوالم و پر از شک 

اما هنوز دعای اون زمان استرس ام رو کم می کنه 

آخرین بار 40 روز یک سوره رو با خودم قرار گذاشتم ، باید شروع کنم 

روزمرگی.......

30/5/94 خیلی بده خیلی بعد از تنظیمات جدید بلگفا کلی از پست هام نیست و من خیلی ناراحتم چون ازشون بکاپ هم نگرفتم چقدر از روزهام گم شد اینجا  خیلی بده واقعا  کل سال 93 نیست . اخر 92 و 93 ام پر از خوبی و خوشی و ازدواج و اتفاقهای خوب بود که نوشته بودم این بی انصافی هست که قسمت خوب و دوست داشتنی اتفاقاتم نباشه  بلاگفا بیا پاسخ گو باش ************* هنوز ناراحتم ، هرچند نبودن نوشته هام از خوبی اتفاقات و خ روزمرگی.......

94/7/11

کی این بلاگفا درست میشه ؟؟؟

چرا کسی از دوستان دیگه آپ نمی کنه ؟؟؟

روزمرگی.......

94/8/2 اولش اینکه دوستان وبلاگی عزیزم . ستاره عزیز همون طور که گفتم بلاگفا که عوض شد تقریبا نوشته های یک سالم پرید . الان شما زیر پست های سال 92 به عنوان پست جدید کامنت میزارید :)))من 92 عاشق شدم، ازدواج کردم و الان هم از انتخابم خیلی شادم . ******** و اما بعد  قبلا ها یک دوستی داشتم که اینجا هم ازش نوشته بودم . همیشه هم به همه میگفتم و میگم خیلی دوست خوبی بود و هوام رو داشت و دونه دونه خوبی هاش ر روزمرگی.......

یک فردی رو دو سال قبل جایی معرفی کردم که میشدیم همکار دوست هم هستیم مثلا ، همیشه هم کمک اش کردم ، تو زندگی اش مشکل زیاد داشت ، خوشحال هم بودم حداقل دارم کمک اش میکنم جدا از اون تو تو آموزشگاه هم بهش درس میدادم ، که خیلی اذیت میکرد با بی نظمی اش . خلاصه به شوخی خنده میگذشت تو اون کار اول هر دوسال وسط سال برنامه ام رو باهاش عوض کردم چن مشکل داشت امسال رفت برنامه من رو برای خودش گرفت . من تو دلم خیلی روزمرگی.......

روزهای آخر همه سال همه از بد و فاجعه بود سال 95 می گفتند اینکه آیا برا ما هم بد بوده یا نه سال قبل سال تحویل با خانواده بودیم ، عید دیدنی ها دوست داشتنی بود ، اردیبهشت قرار سفر داشتیم که خورد به جابه جایی مسکونی و کاری  از جاهای جدید خیلی زاضی تریم ، این خونه زو خیلی خیلی دوست دارم و توش آرامش دارم  ماه رمضان که سرما خوردم و کلی به دکتر رفتن گذشت و کلی آزمایش و.... آخرش هم بعد از چند ماه یک دکتر ط روزمرگی.......

دوستی که پیام گذاشتی همکلاسی هستیم 

معرفی نکردی 

مجدد پیام بزار لطفا

روزمرگی.......

امروز به این فکر کردم از یک زاویه دیگه چقدر خوب هست که وبلاگ نویسی از رونق افتاده  اینجوری می نویسیم بدون اینکه کسی بخونه خیلی هم بد نیست این روزها خسته ام ، از این خستگی هایی که هرچند وقت یکبار بهش دچار میشم  میخوام غر بزنم و خوبه کسی نمی خونه که انرژی منفی بگیره  از همیشه انرژی داشتن و دویدن و لبخند زدن خسته شدم  از سرک کشیدن ها و قضاوت ها  از انتظار داشتن آدم ها  انتظاراینکه ربات باشی و به همه روزمرگی.......

گاهی به شدت دلم می خواد بچه داشته باشیم 

کمی بعد که یاد حجم کارهام می افتم میگم نمیشه 

اینجور که که نگاه می کنم حالا حالا نمیشه 

چندتا کار دارم هم زمان انجام میدم که هیچ کدوم بازه زمانی پرداخت ها  ومبلغ اش معلوم نیست 

این قسمت اش زیاد بد نیست 

بدماجرا جایی هست که اونایی که به دلایلی میدونن هر روز میپرسند پولش چقدر هست 

این واقعا عصبی ام می کنه 

از اینکه اولش گفتم شرایط این هست اما هر روز حرف پول هست 

فعلا کارفرما جواب نداده برم برمیگردم زود

روزمرگی.......